باران

از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده... به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت، دریغ از لکه ای ابری که باران را به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند نه همدردی، نه دلسوزی، نه حتی یاد دیروزی... هوا تلخ و هوس شیرین به یاد آنهمه شبگردی دیرین، میان کوچه های سرد پاییزی تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟ ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم ببار امشب! من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم. ببار امشب که تنها آرزوی پاک این دفتر گل سرخی شود روزی! ودیگر من نمی خواهم از این دنیا نه همدردی، نه دلسوزی، فقط یک چیز می خواهم! و آن شعری به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , , ,

غروب می کنم ولی

غروب می کنم ولی نمی رسی به داد من طلوع هر بهانه ای ، دلیل اعتماد من زبانه می کشد تنم ، در آتش نگاه تو بیا دوباره قد بکش شبی در امتداد من بیا عزیز مهربان ، که کوره ی دو دست تو مگر بهم زند دمی ، ستون انجماد من بیا و بوسه ها بزن به گونه های داغ من که در گناه عاشقی ، همین شود نماد من شب است بی تو بودنم ، بمان کنار من ، مرو که عاشق طلوعم و تویی تو بامداد من
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , , , , , , , , ,

باران

از این شب های بی پایان، چه می خواهم به جز باران که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده... به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت، دریغ از لکه ای ابری که باران را به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند نه همدردی، نه دلسوزی، نه حتی یاد دیروزی... هوا تلخ و هوس شیرین به یاد آنهمه شبگردی دیرین، میان کوچه های سرد پاییزی تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟ ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم ببار امشب! من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم. ببار امشب که تنها آرزوی پاک این دفتر گل سرخی شود روزی! ودیگر من نمی خواهم از این دنیا نه همدردی، نه دلسوزی، فقط یک چیز می خواهم! و آن شعری به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , , ,

غروب می کنم ولی

غروب می کنم ولی نمی رسی به داد من طلوع هر بهانه ای ، دلیل اعتماد من زبانه می کشد تنم ، در آتش نگاه تو بیا دوباره قد بکش شبی در امتداد من بیا عزیز مهربان ، که کوره ی دو دست تو مگر بهم زند دمی ، ستون انجماد من بیا و بوسه ها بزن به گونه های داغ من که در گناه عاشقی ، همین شود نماد من شب است بی تو بودنم ، بمان کنار من ، مرو که عاشق طلوعم و تویی تو بامداد من
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , , , , , , , , ,