بازم ٢٠ اسفند

سلام ،سلام به تمام دوستاي گلم ،كمتر از 24 ساعت ديگه 24 سال از اولين گذران اشكهام ميگذره و دوباره به من يادآوري ميشه كه غصه ي دنيارو نبايد خورد ،آخه از اولش همين بود ،وگرنه گريه نميكرديم
از تمام دوستاني كه تو اين ده روز بهم تبريك گفتن تشكر ميكنم ،اميدوارم كه هميشه سلامت و سرحال باشيد و پيشاپيش سال خوبي داشته باشيد ،اينم ي چند جمله ي كوتاه مثلا ادبي واسه خودم

يك شب در اوج من شدم
آغاز روزهاي بهار
يك روز دم دم آمدم
اينجا ميان آسمان
اينجا صدا نيست ،روز نيست
شب هست و حتي بي گمان ،يك سوي آن هم نور نيست
خوف شب از من رد شد و پشتم تماما سرد شد
گفتم نگاهم خسته شد ،دنياي من هم زرد شد

بازم از همه ممنونم

بي خيال كفش
پا برهنه ميزنم به راه
من مسافرم چه باك
روح من به رفتن است
كفش ها بهانه اند

تنهاترين ...s.s...
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , , , , , ,

معمای برگ های زرد پاییزی

عاقبت باز هم عابر پياده رو هاي بي انتهاي كوچه هاي تنهايي شديم ، ما از باد سرد پاييزي سيلي خورده ايم كلاهمان را كميپايين تر مي كشيم تا سرخي گوش هايمان را مخفي كنيم ، ميدانيم حريفش نيستيم اما هنوز غرور داريم ، نگاه مان را به زمين ميدوزيم تا مبادا خواب برگ هاي زرد خوابيده بر سنگفرش پياده رو را برهم زنيم . حالا گيريم كه آنها جاي بدي را براي خوابيدن انتخاب كرده اند ولي ما كه بايد حواسمان باشد پايشان را لگدنكنيم !
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , , ,

خسته ام از تنهایی !

بچه که بودم همیشه با خودم فکر میکردم که وقتی بابا میگه « من خسته ام » یعنی چی ؟ خیلی آ رزو داشتم تا معنی خسته گی را بدانم . هر وقت بابا از سر کار به خانه میامد من میشنیدم که مامان به او می گفت : « خسته نباشی » و من در این فکر فرو میرفتم که این جمله مامان با اون جمله بابا هردو با هم ربطی دارند. روز ها با همین فکر بچه گانهء من سپری میشد تا این که آهسته آهسته من بزرگ شدم و معنی خسته گی را فهمیدم. همیشه بعد از درس ، کار های خانه و . . . من خسته می شدم و با خودم فکر میکردم که خسته گی یعنی همین . حالا که بابا تو این دنیا نیست من به راز واقعی خسته گی پی برده ام اما ای کاش بابا این جا بود تا ازش سوال می کردم که آیا او هم از کار های کوچک خسته شده بود یا مثل من از تنهایی ؟ اما افسوس که حالا مامان هم به من نمی گه: « خسته نباشی .....

...


می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , ,

وصف نابودي

زیر این باران غمگین با قدمهائی سنگین با همین چشمان اشکین از همین شلاق خشمگین این منم، تنهاترین با همین بغضهای دیرین گفتن ناگفتنی ها خیلی سخت اما تنهائی همین وایسادن جلوی آئینه و دیدن خط عمر باز هم بی خبر از پیش همه رفتن رفتن و نگفتن بی هدف اینور و اوونور دیدن هیچ و هیچ فردی و ندیدن دیگه آرزوهارو ناامید شدن گریه هارو نگه داشتن یک دفه با تمام وجود از غصه ترکیدن اینجا همه با هم غریبه بودن دنیا! به دنیا اومدن و نابود شدن
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , ,

بازم ٢٠ اسفند

سلام ،سلام به تمام دوستاي گلم ،كمتر از 24 ساعت ديگه 24 سال از اولين گذران اشكهام ميگذره و دوباره به من يادآوري ميشه كه غصه ي دنيارو نبايد خورد ،آخه از اولش همين بود ،وگرنه گريه نميكرديم
از تمام دوستاني كه تو اين ده روز بهم تبريك گفتن تشكر ميكنم ،اميدوارم كه هميشه سلامت و سرحال باشيد و پيشاپيش سال خوبي داشته باشيد ،اينم ي چند جمله ي كوتاه مثلا ادبي واسه خودم

يك شب در اوج من شدم
آغاز روزهاي بهار
يك روز دم دم آمدم
اينجا ميان آسمان
اينجا صدا نيست ،روز نيست
شب هست و حتي بي گمان ،يك سوي آن هم نور نيست
خوف شب از من رد شد و پشتم تماما سرد شد
گفتم نگاهم خسته شد ،دنياي من هم زرد شد

بازم از همه ممنونم

بي خيال كفش
پا برهنه ميزنم به راه
من مسافرم چه باك
روح من به رفتن است
كفش ها بهانه اند

تنهاترين ...s.s...
می پسندم نمی پسندم
برچسب ها : , , , , , , , ,